در حال حاضر که بحران و شکست همه احزابهاي چپ و
کشورهاي سوسياليستي سابق را در نورديده است ، آقاي بابک امير خسروي ،
برنامه هشتاد سال پيش حزب کمونيست را براي حل مسئله ملي در ايران ارائه
ميدهد. در سند تنظيمي او چنين مي آيد :انجمن
هاي ايالتي ، راهيافت اصيل ايراني .
به نظر من ، احياي
تجربه انجمن هاي ايالتي در مقام مجلس ايالتي با نهادها و ارگانهاي
اجرايي انتخاب شده از سوي مردم ، که از ابتکارات اصيل پيشتازان انقلاب
مشروطيت است به شرط تکميل و نو سازي و به روز کردن آن مي تواند راه حل
مناسب براي ساختار دولتي غير متمرکز در ايران باشد.
اگر کمي حوصله به خرج داده و به تاريخ انقلاب مشروطه
نگاهي بياندازيم ، همين اصل در مرامنامه (جمعيت اجتماعيون ايران )
کمونيستها در سال 1301 در ماه جدي چنين مي آيد : مرکزيت دادن حکومت و
تشکيل منطقه هاي ولايتي و در ولايت تحت نظارت انجمنهاي شوريه (شورايي).
نمام اهالي و سکنه ايران بدون فرق نژاد ومليت در مقابل
قانون مساوي هستند .تحصيل مجاني واجباري تدريس ابتدايي به زبان مادري
آزادي تعليم زبان مادري ملل متنوعه ولي بعد از پيروزي انقلاب مشروطه (
1905/1911) تدوين اولين قانون اساسي آن با تحقير و سرکوب اقليتها ملي
شروع ميشود . که در آن اعلام مي شود مذهب رسمي ايران شيعه است . وپنج
نفر آخوند (شوراي نگهبان) نيز براي اجراي قوانين دادگاها وتدوين
قانونهاي شريعتي انتخاب مي شود . در سال ( 1906/1907 ) در قانون اساسي
برتري يک ملت بر ملتي ديگر در نظر گرفته مي شود ، يعني از 156 کرسي
مجلس ، 60 کرسي آن را به تهران وبراي ملت آذربايجان که از جمعيت بيشنري
نيز برخوردار بودند تنها 12 کرسي مجلس را در نظر مي گيرند . و در مورد
ارمني و زردشتي و يهودي (کليمي) يک يا دو نماينده اعلام مي شود . و
شرايط انتخابات مجلس چنين مي باشد :
- اعتقاد به اسلام
- تسلط به زبان فارسي
- تابعيت
ايران
در آن زمان اکثر افراد بيسواد
بودند و مخصوصأ در مناطق ملي خواندن و نوشتن نبود و به زبان فارسي نمي
توانستند صحبت بکنند و 90 در صد مردم بيسواد بودند . و چيزي به عنوان
زبان رسمي وجود نداشت و حتي مدارس به زبان مادري نيز نداشتند که
پيشتازان انقلاب مشروطه (تقي زاده ها ) زبان فارسي را بعنوان زبان رسمي
ايران به رسميّت شناختند .
آقاي خسروي معتقد هستند که در
هزار سال گذشته ، جز دوره هاي نسبتأ کوتاه همواره ، اقوام غير فارس بر
ايران حکومت رانده اند و همين اقوام مروج و مدافع سرسخت و شکوفايي
فرهنگ ايراني بوده اند .
ولي نبايد فراموش کرد که از شصت
ميليون نفر جمعيت سي و هفت در صد آن به زبان ترکي حرف مي زنند . وتاره
هفتاد سال از عمر زبان فارسي نمي گذرد که به صورت زبان رسمي در آمده
است . در قرن پانزده که هنوز نامي از کشور ايران نبود، ملت فارس حق
وحقوق مساوي با مليتهاي ديگر را داشت و در شاهنامه فردوسي از آن ولايات
با عنوانهاي کشور خراسان و کشور کرمان ياد مي شود .
در آن زماني که سلطان محمود غزنوي
بر سر حکومت بود شاعران و نويسندگان را جمع کرده و خدمات بزرگي را از
نظر فرهنگي و سياسي انجام داد و در رشد و تعالي زبان و فرهنگهاي ديگر
کمک شايان توجه اي نمود و نگذاشت بر سر آتها زده سرکوب کند .
بعد از آن نيز سلاطين ترکها از
جمله سلجوقيان نيز خواجه نظام ا لملک ها را به وزيري انتخاب کرد و به
رشد زبان فارسي امکان دادند . واز زبان فارسي به عنوان زبان ادبيات و
زبان اداري وزبان ترکي را نيز در قشون ونظامي وحتي از زبان عربي نيز در
مسائل ديني استفاده مي کنند. صفويها باعث شدند که زبان ترکي از رسميت
بيافتد . وقتي که شاه اسمائيل صفوي در دشت مغان تاجگذاري مي کرد به ريش
سفيدان و بزرگان روکرده اعلام کرد که من شاه ايران هستم و ريش سفيدان
تعجب کرده گفتند که ما نمي دانيم سرزميني به نام ايران وجود دارد .ولي
ميدانيم که در شاهنامه از آن به عنوان توران ياد مي شود . ما
سرزمينهاي خراسان و کرمان و استراباد را مي شناسيم ، ولي شاه اسماعيل
صفوي مي گويد که حالا من آن سرزمينهاي تکه پاره را جمع کرده و تشکيل سر
زمين ايران را مي دهم و رفته رفته از قدرت نيروهاي ترک مي کاهد و بجاي
نيرويهاي قزل باش که از نيروي هفت طايفه بوجود آمده بودند ، نيرويي
ديگري به نام شاهسون تشکيل مي دهد ، و پايتخت را از شهر تبريز (که يک
شهر ترکي بود ) به شهر اصفهان تغيرمي دهد و مذهب رسمي شيعه و زبان رسمي
را نيز فارسي اعلام مي کند .
به نظر ما اقوام ايراني نبودند که
در تثبيت و مروج زبان فارسي کوشش وبه دفاع بر خاسته اند بلکه سياستهاي
استعمار انگليس بود که به خاطرد فاع از منافع خود در جهت حمايت حکومتها
و گاهي نيز جنگهاي خانمان سوزي را بر پا مي کردند . بعد از اين قضيه
انگليسيها با اين پيام که مذهب و
زبان صفويان بهتر از ترکان عثماني مي باشد جنگهاي خونيني را بين اين
دو براه مي اندازند، بطوريکه شاه عباس صفوي به نماينده فرستاده
بريتانيا مي گويد که من حاضر نيستم پاشنه کفش شما را با تاج پادشاه
عثمانيها عوض کنم .
بعد از صفويها نوبت به ترکهاي
آوشار (افشار)ميرسد که قصّم مي خورند که به زبان فارسي و به مذهب شيعه
خدمت کنند و بعد از آن نوبت به ترکهاي قاجار ميرسد که با تن دادن به
قرارداد گلستان آذربايجان دوتيکه مي شود و به دست روسها مي افتد . بعد
از اين ضربه بزرگ نوبت به ناصرالدين شاه مي رسد که با صدارت ميرزاتقي
خان (امير کبير)دارلفنون ساخته مي شود تا در خدمت ادبيات فارسي ودر جهت
سرکوبي زبان ترکي وديگر ملتها فعاليّت مي کند و سرانجام در سال 1925 در
زمان حکومت رضاه شاه در تمامي مدارس و ادارات زبان ترکي غدغن مي گردد
وتما مي کتب به زبان فارسي نوشته مي شود.
در اينجا اين سوال پيش مي آيد که
منظور آقاي خسروي از شکوفايي فرهنگ ايراني و آن هم به زبان فارسي چيست
؟ کدام نفش تاريخي است که آقاي خسروي معتفد مي باشد که زبان فارسي در
احياي ايرانيت وهويت ملي پس از هجوم اعراب به ايران موجب گنجينه غني
شده است ؟
|