سوآبان
تركمنها
و مقوله
جهاني شدن
حدود دو
سال است كه
زبان و قلم ما
تركمن ها با اصطلاح
جهاني شدن ، كم و
بيش آشنا شده
است. اين
پديدة مهم و
اساسي هنوز به
طور كامل و واضح
تعريف و تشريح
نشده است. در
جهان مسائلي
پيش آمده است
كه تصميم گيري
دربارة آنها
از اختيار
مقامات محلي و
منطقهاي و
ملّي خارج شده
است و بايد
مرجع يا
مراجعي جهاني
دربارة اين
پديده ها
تصميم گيري
كنند. چرا كه
در تحولات
جامعههاي
صنعتي. مسائلي
فراتر از
محدودههاي
ملّي بوجود
امده است،
مسائل و
مشكلاتي كه محدودههاي
ملّي توانايي
حل آنها را
ندارند. اين
مسائل و
مشكلات چه
هستند؟ ميتوان
آنها را در
موارد زير
خلاصه كرد:
1- محيط
زيست:
بخشهاي
مهمي از جهان
صنعتي شده
است. صنعتي
شدن به تخريب
محيط زيست
منجر ميشود.
اين تخريب در
تعدادي از
صنايع، محدود
به منطقه
جغرافيايي
خاصي است ولي
در صنايع ديگري
ميتواند از
محدودة
جغرافيايي يك
كشور خارج شود
و ساير كشورها.
حتي كرة زمين
را تحت تأثير
قرار دهد و
حيات تمام
ملتها را به
خطر اندازد.
مثلاً تخريب
لايه اوزن و
پديده گازهاي
گلخانهاي به
محيط زيست
جهاني لطمه
وارد كرده كل
بشر را مورد
تهديد قرار
داده است.
پديدة گازهاي
گلخانهاي
باعث گرم شدن
هواي كره زمين
شده است كه
اگر ادامه
پيدا كند
يخهاي قطبي آب
شده و بعضي از
كشورها مثل
هلند،
بنگلادش و
بحرين كاملاً
به زير آب
خواهند رفت.
زبالههاي
اتمي و امنيت
نيروگاهها و
مراكز اتمي و
كارخانههاي
توليد كننده
سموم و مواد
شيميايي از
موارد ديگر در
حفظ محيط زيست
بينالمللي
هستند،
انفجار
نيروگاه اتمي
چرنوبيل تنها
مردم روسيه و
اكراين را به
خطر نينداخت،
بلكه عدة
زيادي از
توابع
كشورهاي
همجوار در خطر
برخورد با
تشعشعات اتمي
قرار گرفتند.
اين چنين
واقعهاي اگر
تنها در پنج
نيروگاه اتمي
چين، پاكستان،
فرانسه،
روسيه و
آمريكا تكرار
شود، اكثريت
قريب به اتفاق
بشريت به خطر
خواهد افتاد.
2- رشد
جمعيت:
از حدود سي
سال پيش
بحثهايي در
رابطه با حفظ
تعادل ميان
جمعيت جهان و
منابع محدود
كرة زمين مطرح
شده است.
لازمه حفظ اين
تعادل، كنترل
رشد جمعيت
است. چرا كه
منابع
توليدات آبي و
خاكي وانرژي
زمين محدود و
فناپذير ميباشد.
اگر تا به حال
كنترل رشد
جمعيت هر
كشوري در چهار
چوب قوانين و
سياستهاي
ملّي آن كشور
قرار داشت
اكنون با توجه
به اينكه
افزايش جمعيت،
خطري براي كل
زندگي جهاني
است، تعيين
نرخ رشد جمعيت
كشورها، دارد
به موضوعي
جهاني تبديل
ميشود.
3- انقلاب
ارتباطات:
انقلابي
كه از حدود دو
دهه پيش در
ارتباطات و مخابرات
شروع شده و بر
فرهنگ ملتّها
به شدت تأثير
گذاشته است.
اين تحول باعث
گرديده كه
ملّتها با يك
زبان بينالمللي
با همديگر
ارتباط
برقرار كنند و
در كنار اين
ارتباط زباني
عقايد و افكار
و عادات و
فرهنگ
خواستگاه اين
زبان بر ساير
ملل منتقل
شود. از طرف
ديگر اين نوع
ارتباطات از
طريق انتقال
يا فرار مغزها
در كليت اقتصاد
جهاني تغيير
ايجاد ميكند.
وقتي شما ميتوانيد
در منزل خود
در پشت يك
كامپيوتر
ساده در
ارتباط با همه
جهان باشيد.
طبيعي است مرزهاي
قراردادي كه
تاكنون تعيين
شده بودند در
هم مي شكند و
فرهنگها هم از
چارچوب قبلي
خود خارج ميشوند.
4- تغيير
وضعيت
اقتصادي:
اقتصادي
صنعتي تاكنون
از دو مرحله
گذشته است،
مرحله اول
«كاربر» و
مرحله دوم
«سرمايه بر»
ناميده مي
شوند و اكنون
وارد مرحلهاي
شده است كه
كالاهاي «دانش
بر» اهميت
پيدا كرده
است. در مرحله
اول نيروي كار
در توليد كالا
اهميت داشت.
در يك كارخانه
يا معدن
هزاران كارگر
به فعاليت
مشغولند تا
كالايي توليد
كنند، چارلي
چاپلين در
فيلم عصر جديد
به زيبايي هر
چه تمامتر اين
مرحله از
اقتصاد صنعتي
را به تصوير
كشيده است،
كارگري را
نشان ميدهد
كه چنان ماشين
زده شده است
كه دكمههاي
روي سينه يك
خانم را پيچ و
مهره تصور ميكند
در حاليكه
تلقي او امري
عاطفي و
انساني باشد،
و يا انيكه
كارفرما ميخواهد
براي استفاده
حداكثري از
وقت كارگران. آنها
را از راه
ماشين تغذيه
كند، چارلي
چاپلين نشان
ميدهد بعد از
مسخ شدن هويت
كارگران، اين
كليت وجود
انساني
آنهاست كه
عاقبت توسط
چرخ دندههاي
غول پيكر
كارخانه
بلعيده ميشود.
با پيشرفت
تكنولوژي و
رشد سرمايه،
اقتصاد صنعتي
وارد مرحله
دوم شد كه بخش
عمدهاي از ارزش
كالاها ناشي
از منابع سرمايهاي
بود. جهان
توليد كننده
به دو قطب
تقسيم شد. كشورهايي
مثل امريكا و
اروپاي غربي و
ژاپن به توليد
كالاهاي
سرمايه بر
پرداختند و
كالاهاي كاربر،
بيشتر توسط
كشورهاي در
حال توسعه توليد
شدند. در
سالهاي اخير
دورة جديدي در
اقتصاد صنعتي
شروع شده است.
در تعدادي از
كشورها مثل
آمريكا و
ژاپن، كالايي
توليد ميشوند
كه عمده ارزش
انها در دانش
و دانايي به كار
رفته در آنها
است. در توليد
اين كالاها از
تكنولوژي
بسيا بالا و
هوشمند
استفاده ميشود.
هوش و خلاقيت
انساني حرف
اوّل را ميزند
نه سرمايه و
كار كه اين
مسئله به
پديده جذب و فراري
دادن مغزها
منجر شده است.
5- شركتهاي
فرامليتي:
شركتهاي
فرا مليتي
اكنون از چنان
قدرتي برخوردار
شدهاند كه
نميخواهد در
حوزة
جغرافيايي
خاص و تحت
سيطرة قدريت
يك دولت ملّي
قرار گيرند.
آنها ميخواهند
حوزه سياسي
شان را خود
انتخاب كنند.
شركتهاي فرا
مليتي ميخواهند
گرفتاريهاي
مالياتي و
قوانين كار و
ساير مسائل
خود را به
صورتي فرا
ملّي معالجه
نمايند.
6- حقوي بينالملل:
حقوق بينالملل
در گذشته به
چگونگي
ارتباط بين
دولتها ميپرداخت
و وارد حيطة
حقوق خصوصي
افراد و كشورها
نميشد . ولي
اكنون در حقوق
بينالملل از
حقوق بشر و
حقوق زنان و
كودكان صحبت
مي شود و مقولهاي
مثل حقوق بشر
به مقولهاي
خارج از حوزه
اقتدار ملّي
تبديل شده
است.
7- تك قطبي
شدن:
با
فروپاشي
اتحاد جماهير
شوروي
سوسياليستي و
پايان تاريخ
كمونيسم،
جهان از حالت
دوقطبي خارج
شد. قبل از اين
ملتها با رقابت در
درون قطبهاي
متضاد بر
خصوصيات ملي
بسيار تكيه ميكردند.
ولي اكنون اين
امكان از
بسياري از
كشورها سلب
شده است.
موارد فوق از
مهمترين
دلايل هستند
كه منجر به
طرح «جهاني
شدن» يا
«گلوباسيزاسيون»
شدهاند. هر
چند در مواردي
مثل حفظ محيط
زيست تمام ملتها
نفع خواهند
برد ولي در
بيشتر
خاستگاههاي
جهاني شدن،
كشورهاي
قدرتمند و
صنعتي به
منافع بسيار
بيشتري نسبت
به كشورهاي در
حال توسعه و
توسعه نيافته
دست پيدا ميكنند
و همين باعث
شد كه جهاني
شدن مخالفان
سرسختي در
شمال و جنوب
داشته باشد كه
مشهورترين آنها
آقاي ژوزبه
بوفي رئيس
اتحاديه
كشاورزان
فرانسه است.
اين مخالفان
به صورتي
فعّال و
سازمان يافته
با جهاني شدن
به مخالفت ميپردازند
و هر از گاهي
با تشكيل
سمينارها و
تظاهرات
خياباني و نشر
كتب و مقالات
ژورناليستي مخالفت
خود را نشان
ميدهند.
انديشمندان و
متفكران
بسياري هم د
مقابل انديشه
جهاني شدن به
مخالفت
برخواستهاند
و نبايد تصور
كرد كه انديشه
جهاني شدن بلامنازع
است. در مقوله
جهاني شدن به
نكات ديگري ميتوان
اشاره كرد،
از جمله اينكه
جهاني شدن بر
عدالت و اخلاق
استوار نيست،
بلكه شرايط و
فرآيندهاي
زندگي در
دنياي صنعتي
آن را ايجاد و
مطرح كرده است
و جهاني شدن
در مقابل و در
تضاد با مفهوم
ملت خواهي و
ملتگرايي و
ناسيوناليسم
مطرح شده است.
اين تضاد با
ناسيوناليسم
را نبايد با
مفهوم
انترناسيوناليسم
مطرح در
ادبيات چپ
ماركسيت
لنينستي يكي
دانست. در
نگرش
ماركسيستي
تصور مي شد همه
كشورها به
نهضتهاي
كمونيستي خواهند
پيوست و خود
به خود
دولتهاي ملّي
از بين خواهند
رفت و حصارهاي
مرزي نابود
خواهند شد. خاستگاه
اين نگرش
انديشة تقسيم
تاريخي كمونيستي
بود. انديشهاي
كه تمام
دولتها و
ملتها و
مرزهاي
جغرافيايي
را، ناشي از
طبقات
اجتماعي ميدانست.
در حاليكه
ريشة جهاني
شدن امروزي در
يك تئوري يا
تفسيري خاص از
تاريخ خلاصه نمي
شود. بلكه
مواردي كه در
ابتداي اين
نوشته به آنها
اشار شد،
مسئله جهاني
شدن را پيش
كشيده است كه
آنها هم
برخواسته از
تحولات جامعه
صنعتي ميباشند.
در ماركسيسم
جهاني شدن يك
پيشبيني
آرماني و ايده
آليستي فلسفي
است كه در
راستاي جبر
تاريخ و تشكيل
حكومت جهاني
كمونيستي،
ماركسيستها
به حتميت آن
ايمان داشتند،
در حاليكه
جهاني شدن
اكنون به
عنوان يك ضرورت
و واقعيت بشري
در مناطقي از
جهان در حال عملي
شدن است. آن هم
نه توسط طبقة
كارگر و پرولتر
بلكه توسط
نخبگان
هوشمند و
صاحبان دانش و
سرمايه . اين
نخبگان دانش و
سرمايه در حال
ايجاد
ساختارهاي
جديدي در جهان
هستند كه ما
نميدانيم چه
خواهند بود؟
رهبري اين
تحولات در دست
آمريكا قرار
دارد كه در
وقايع 20
شهريور 80 (11 سپتامبر
2001) و تهاجم غير
منطقي به
افغانستان به
اين رهبري
لطمات
شديدي وارد
شده است و
عمده عصبانيت آمريكا از
اين جهت است.
قابل توجه است
كه جهاني شدن
به معني يكسان
شدن ساده
فرهنگها نيست.
هر چند ارتباطات
فرهنگي به
سرعت گسترش
پيدا كرده است
و درك و فهم و
شناخت ملتها
در فرهنگ
يگديگر از
وضعيت موجود
بالاتر ميرود
ولي نميتوان
تصور كرد كه يكدستي
كامل فرهنگي
ايجاد خواهد
شد. چگونه ميتوان
تصور كرد كه
حدود 250 الي
چهار صد هزار
زبان و لهجه
محلي موجود
است كه هر
كدام داراي
فرهنگ خاص خود
نيز هستند،
همه يك فرهنگ
پيدا كنند؟ براي
اين كار ضروري
است كه جامعه
بشري تنها به
يك زبان تكلم
كند كه اين هم
امري محال و
غير ممكن است.
اگر ما به
كشوري مثل
ايران دقت
كنيم ميبينيم
از زمان
صفويان تا حال
بيش از چهار
صد سال، ايران
از حكومت
مركزي مقتدر برخوردار
بوده است و
سلطة كامل
فرهنگي خاص وجود
داشته است و
به آموزش
زبانهاي
محلّي توجه نشده
است. ولي
فرهنگهاي
محّلي هنور فعّال
هستند و
زبانهاي
كردي، تركي،
بلوچي و تركمني
و عربي به
حيات خود
ادامه دادهاند.
در ميان ما
تركمنها بحث
جهاني شدن
تنها در شكل
فلسفي و سياسي
آن مطرح شده
است. يعني عليرغم
اينكه
خاستگاه اين
مقوله،
اقتصاد است ما
آن را به صورت
فلسفي و سياسي
مطرح نمودهايم
و گمان ميكنيم
جهاني شدن
مقولهاي
اخلاقي است كه
عدالت را در
جهان گسترش
خواهد داد، در
حاليكه چنين
نيست. جهاني
شدن قبل از اينكه
بحثي فلسفي و
معرفتي باشد
پديدهاي
عملي و پراتيك
است، درست مثل
تشكيل سازمان ملل
متحد در عنوان
يك هرم قدرت
تشكيل شد تا
از بروز جنگ
جلوگيري كند
نه اينكه
عدالت را در
كره زمين
پياده كند و
اكنون سازمان
ملل متحد در
واقع نه در اختيار
دبير كل آن
بلكه در
اختيار پنج
قدرت صاحب حق
وتو قرار
دارد. آيا
جهاني شدن يك
امر اجتناب
ناپذير است؟ و
ملتها بايد
خود را براي
آن آماده
كنند؟ در اين
صورت مراجع اعمال
كننده اين
اقتدار جهاني
چه كساني
خواهند بود؟ و
وسايل و ابزار
اجرايي آن چه
چيزهايي
هستند؟ و
منابع مالي
لازم براي
اعمال اين
اقتدار از كجا
تأمين خواهد
شد؟ سرنوشت
كشورها و
ملتها و
هويتهاي بيشمار
موجود به كجا
ختم خواهد شد؟
رابطة بين استانهاي
شمال و جنوب
يا ثروتمند و
فقير چگونه
خواهد بود؟ يك
نفر امريكايي
يا سوئيسي يا
ژاپني در كنا
يك نفر افغاني
يا اتيوپيايي
يا كامبوجي از
چه موقعيتي
برخوردار
خواهند بود؟ و
...
پاسخ اين
سؤالات هنوز
مجهول است.
ولي ما
تركمنها
اولاً بايد
بسيار دقيق و
هوشمند با آن
برخورد كنيم و
قبل از هر چيز
توجه داشته
باشيم وضعيت
اقتصادي و توليدي
و فرهنگي و
اجتماعي ما با
چنين مقولاتي
بسيار
ناهمگون است.
ثانياً از
برخورد
احساسي با اين
مقوله پرهيز
كنيم و از
تجربه شكست
ارتباط فكري و
عملي متقابل
روشنفكران و
تحصيل كردگان
تركمن با
ايدئولوژي
ماركسيستي و
حكومتهاي
سوسياليستي.
در اين مورد
دقيقاً
استفاده كنيم.
ثالثاً مواظب
باشيم تحقق
اميال و آرزوهاي
مردم تركمن را
در آن خلاصه
نكنيم. مقوله
جهاني شدن
مقولهاي
روشنفكري است.
اگر
سياستمداران
و تشكلهاي سياسي
بخواهند به
تنهايي و بدون
دخالت و مشورت
روشنفكرها و
اقتصاددانان
وارد اين حوزه
شوند دچار
اشتباه بزرگي
خواهند شد. ما
تركمنها
نبايد نفي و
انكار هويت
خود را در
جهاني شدن
بدانيم. حفظ و
پايداري هويت
تركمنها در
سه بعد
فرهنگي،
مذهبي و
تاريخي به
فعال شدن
بيشتر
ما در جهاني
شدن ميانجامد.
اما در غير
اينصورت ما از
حالت ملّت خارج
ميشويم و
تبديل به
انسانهاي
منفرد، بيهويت،
مسخ شده و
مقلّد خواهيم
شد و دروازه
جهاني شدن
اقتصاد است و
تركمنها
بايد در ايجاد
تعادل دانش و
اقتصاد و
سياست كوشش
كنند.
متاسفانه ما
شاهديم
مقالاتي درباره
جهاني شدن
منتشر ميشوند
كه بيشتر آنرا
به چشم كالايي
لوكس، كه
مصرفش غير
قابل اجتناب
است، نشان ميدهند
و تعدادي از
جوانان به
گمانشان
جهاني شدن
يعني تقليد از
رفتار و كردار
و گفتار غرب،
يعني كنار
نهادن
ارزشهاي
اخلاقي و هويت
ملّي مذهبي در
حاليكه جهاني
شدن بر پايه
(اقتصاد دانش
بر) بنيان شده
است. براي
جهاني شدن
تركمنها به
اقتصاد
توليدي و
تحصيل
كردگاني خبره
و انديشمند
نيازمند است.
جوانان و
بالاخص دانشجويان
تركمن براي
آماده كردن
مردم خود در
راستاي جهاني
شدن دو راه
بيشتر ندارند:
1) تبديل به افرادي
انديشمند و
تحصيل كرده و
مطرح در سطح
دانشگاهها و
مراكز علمي و
تحقيقاتي بينالمللي
در تمام رشتهها.
2) يا تبديل شدن
به توليد
كنندگان و
تجار و كارخانهداران
و كارگران
توانا و
هوشمند. والا
با تكرار لغات
لاتين و
استفاده از
ديالوگ غربي و
نقل و قول
انديشمندان
آنها و يا با
تغيير لباس و
چهره و آرايش
ظاهري و
انداختن صليب
بر گردن و يا
با بريدن از
تاريخ و مذهب
و فرهنگ و
اخلاق تركمنها
و يا با تقليد
از شعر و رمان
و تئاتر و
سينما و
موسيقي غربي
نه تنها وارد
و لايق حوزه
جهاني شدن
نخواهيم شد،
بلكه تنها به
وسيلهاي در
راستاي سوء
استفاده كنندگان
از اين مقدمه
متعالي
خواهيم شد.
جهاني شدن اگر
مورد سوء استفاده
صاحبان قدرت
بينالمللي و
مالكان زر و
زور و تزوير
واقع نشود و
اگر به وسيلهاي
جهت استعمال و
استثمار
بيشتر جنوب
توسط شمال
تبديل نشود
به رفاه و
آسايش و صلح و
آزادي و تعارف
ملتها خواهد
انجاميد. آن
زمان است كه
هدف خداوند از
خلقت و شعوب و
قبلايل و
ملتها عملي
خواهد شد.
سوآبان
E.mail: Suaban@Yahoo.com
پي
نوشت:
1) مصاحبه
دكتر حسين
عظيمي مندرج
در شماره 3 روزنامه
نوسازي
2) مصاحبه
با آقاي ژزيه
بوفي در تاريخ
13/8/80 توسط شبكه
الجزيره