داستانهای کوتاه طنز تایاق و طوقماق از ایوب گرکزی

Garkazi@web.de

 

جناب سروان و دیوانه

 

تایاق: سالهاست از دست برادرم توقماق رنج می برم ، رفتار ناهنجار  او از همان ابتدا مشکل آفرین بود. یک بار کاملاً عقلش را از دست داده  و در تیمارستان بستری شد.  هر روز مشکلی بر روی مشکلات من می افزود ، با یک ضبط صوت بسیار بزرگ بر لب خیابان نشسته و با دو بلند گوی بسیار قوی آهنگ کلاسیک پخش می کرد ، یعنی از این طریق خواست درآ مدی داشته

باشد، ولی تنها چیزی که در نظر نمی گرفت همان دور برش بود که باعث اذیت و آزار آنها می شد ، تا اینکه کمیته چی ها و دیگر نهادهای امر به معروف ونهی از منکر نیز آمدند و او را نصیحت کردند ، تا جایی که مجبور شد از آن دست بکشد . او یک باربا دلالی معامله کرده بود ، هر چند آن دلال از دوستان نزدیک من بود، ولی پای معامله که پیش می آمد ، دیوانه تر از توقماق  عمل می کرد .

یعنی یک هکتار زمین آبی را با یک تلویزیون سیاه و سفید، تاق زده بود ، رفتم اعتراض کردم و پس گرفتم و همیشه خواهش می کردم کسی با توقماق معامله نکند ، زیرا چه از نظر عرفی و اخلاقی و چه از نظر قانونی معامله با چنین آدمی مشروعیت نداشت، بلاخره توقماق  از دست من ناراحت شد و به پاسگاه

شکایتم داد و چون او سواد نیز داشت ، شکایت نامه را خودش نوشته بود، وقتیکه من را احضار کردند، حضوراً نیز توضیح میداد . سعی کردم تفهیم کنم که توقماق دیوانه است، یعنی به حرفهای او گوش نکنند ، وحتی می توانند تحقیق کنند ، اصلاً از قیافه اش هم معلوم است که به علت مصرف قرصهای مسکّن ، صورتش پُف کرده و شکمش نیز بر آمده بود.

نمی دانم آن روز از شانس بد من بود ، که مغز توقماق اطلاعات نسبتاً منظّمی را ردیف می کرد و کار من را دو چندان مشکل کرده بود، سرانجام توقماق به من پرخاشگری کرد و گفت:

جناب سروان ، این آدم ضد خدا ، ضد انقلاب ، دارد مزاحم من می شود . اصلاً کار من چه ربطی به دیگران دارد .

جناب سروان پرسید :  چند کلاس سواد داری توقماق ؟

توقماق جواب داد:  دیپلم ریاضی هستم .

جناب سروان با استناد به این، که یک آدم با نداشتن عقل سلیم، چگونه موفّق به اخذ دیپلم شده است ؟ دیوانگی توقماق را رد می کرد .

تایاق ، هر چه سعی و تلاش کرد، ره به جا یی نبرد ، زیراکه بزرگترین مشکل تایاق این بود ، که جناب سروان دیپلم نداشت .