تایاق:
سالهاست از
دست برادرم توقماق
رنج می برم ،
رفتار
ناهنجار او از همان ابتدا
مشکل آفرین
بود. یک بار
کاملاً عقلش
را از دست
داده و
در تیمارستان
بستری شد. هر روز
مشکلی بر روی
مشکلات من می
افزود ، با یک
ضبط صوت بسیار
بزرگ بر لب
خیابان نشسته
و با دو بلند
گوی بسیار قوی
آهنگ کلاسیک
پخش می کرد ،
یعنی از این
طریق خواست درآ
مدی داشته
باشد،
ولی
تنها چیزی که
در نظر نمی
گرفت همان دور
برش بود که
باعث اذیت و
آزار آنها می
شد ، تا اینکه
کمیته چی ها و
دیگر نهادهای
امر به معروف
ونهی از منکر
نیز آمدند و
او را نصیحت
کردند ، تا جایی
که مجبور شد
از آن دست
بکشد . او یک
باربا دلالی
معامله کرده
بود ، هر چند
آن دلال از
دوستان نزدیک من
بود، ولی پای
معامله که پیش
می آمد ،
دیوانه تر از
توقماق
عمل می کرد .
یعنی
یک هکتار زمین
آبی را با یک
تلویزیون سیاه
و سفید، تاق
زده بود ،
رفتم اعتراض
کردم و پس گرفتم
و همیشه خواهش
می کردم کسی
با توقماق معامله
نکند ، زیرا
چه از نظر
عرفی و اخلاقی
و چه از نظر
قانونی
معامله با
چنین آدمی
مشروعیت نداشت،
بلاخره توقماق از دست
من ناراحت شد
و به پاسگاه
شکایتم
داد و چون او
سواد نیز داشت
، شکایت نامه
را خودش نوشته
بود، وقتیکه
من را احضار
کردند،
حضوراً نیز
توضیح میداد .
سعی کردم
تفهیم کنم که توقماق
دیوانه است،
یعنی به
حرفهای او گوش
نکنند ، وحتی
می توانند
تحقیق کنند ،
اصلاً از
قیافه اش هم
معلوم است که
به علت مصرف
قرصهای مسکّن
، صورتش پُف
کرده و شکمش
نیز بر آمده
بود.
نمی
دانم آن روز
از شانس بد من
بود ، که مغز توقماق
اطلاعات
نسبتاً
منظّمی را
ردیف می کرد و
کار من را دو
چندان مشکل
کرده بود،
سرانجام توقماق
به من
پرخاشگری کرد
و گفت:
جناب
سروان ، این
آدم ضد خدا ،
ضد انقلاب ،
دارد مزاحم من
می شود . اصلاً
کار من چه
ربطی به
دیگران دارد .
جناب
سروان پرسید : چند
کلاس سواد
داری توقماق
؟
توقماق جواب
داد:
دیپلم ریاضی
هستم .
جناب
سروان با
استناد به
این، که یک
آدم با نداشتن
عقل سلیم،
چگونه موفّق
به اخذ دیپلم
شده است ؟
دیوانگی توقماق
را رد می کرد .
تایاق
، هر
چه سعی و تلاش
کرد، ره به جا
یی نبرد ،
زیراکه
بزرگترین
مشکل تایاق
این بود ، که جناب
سروان دیپلم
نداشت .