در بخش اول اين بحث ما تحليل کوتاهي از وضعيت اقتصادي،اجتماعي و
سياسي ايران داشتيم و در بخش دوّم در مورد کيفيت پذيري ارگانهاي مدني در شرايط
مشخص و محدوديتهاي آنها از طرف رژيم و کمبودهاي برنامه ي عملي آن بحث کوتاهي
داشتيم.
در اين بخش از بحث من مشخصاً در رابطه با ترکمنهاي ايران در خارج
از کشور و نقش آنها در تحولات آيندۀ ترکمن صحرا خواهد بود.ترکمنهاي
خارج از کشور به شکل عمدۀ خود در اروپا زندگي مي کنند و ترکيب ناهمگوني دارند. بخش
بزرگي از آنها دوراني از مهاجرت خود را در پناه شوروي بودند. اين دوره نود درصد
آنها در جريانهاي سياسي در احزاب و سازمانهاي خود فعال بودند. ولي با خروج از شوروي
و ترکمنستان موقعيت آنها تحوّل کمي و کيفيتي پيدا کرد. امروز نيروهاي خارج از سه
بخش اصلي تشکيل ميشود.بخش اوّل
ترکمنهائي هستند که در انقلاب 57 فعالانه شرکت کردند و در سازماندهي شوراها، ستاد و
کانون و در ايجاد کتابخانه هاي روستائي فعّاليت داشتند، بخش دوم افرادی بودند که در
جنبش شورا و ستاد و کانون نقشي نداشتند و بيشتر در منطقه به عنوان عضوء و يا
فعّالين حزب توده شناخته مي شدند.فعّاليت
سياسي آنها در منطقه با فعاليت سياسي حزب توده در سراسر ايران فرقي نداشت. و گروه
سوّم هم که امروز تعدادش هر روز بيشتر ميشود گروههاي پناهنده که بنا به دلايل مختلف
در اروپا زندگي مي کنند.من بيشتر از
وضعيت نيروهاي سياسي ترکمنها در خارج بحث خواهم کرد تا درک موقعيت و فراز و نشيب
هاي آنها که در جنبش 57 نقش جدّي داشته اند روشنتر شود.نيروهاي
ترکمن در خارج از کشور دو مرحله ي کاملاً متفاوت رشد يافته اند، بخش اوّل در دوران
جنگ سرد و بخش دوّم بعد از جنگ سرد مي باشد.دوران جنگ
سرد و دوران شاهنشاهي ايران کشوري بود بسته و رشد نايافته، شاه تمامي قدرت را در
دست داشت و هيچ احترامي به مردم ايران و ملّتها نداشت. در اينچنين کشوري که همه چيز
از مرکز کنترل مي شود ايجاد حزب يا سازمان علني غير ممکن بود و احزاب و سازمانهاي
مخفي هميشه به دنبال خود سازمان امنيت داشتند. در چنين شرايطي خيلي عادي است که
احزاب غير دمکراتيک و فدائي گري و قهرمان شدن افراد تأثير زيادي در نيروهاي جوان
داشته باشد. از طرف ديگر دنيا به دو جبهه ي سياه و سفيد تقسيم شده بود. جبهه ي
"امپرياليزم" که رهبري آن را "آمريکا" داشت و با تمامي وجود از" شاه ايران" و
ديکتاتوري آن حمايت مي کرد. جبهه ي دوّم "کمونيزم" بود که کشورهاي خود را با اعمال
ديکتاتوري "پرولتاريا" و تک حزبي رهبري مي کردند.اين دوجبهه
در مقابل هم قرار داشتند، اين دوره را دوران جنگ سرد نام گرفت. هيچ گروهي نمي تواند
بگويد در جريان مبارزات آن دوره سرباز يکي از اين جبهه ها نبوده باشد. اگر هم تلاش
کرده خارج از اين جبهه ها باشد نابود شدند. نمونه ي آن زياد است "مصدّق" در ايران،
"آلنده" در شيلي، " ناصر " در مصر، " سورکارنو " در اندونوزي و صدها نمونه ي ديگر
دنيا همين بود. جبهه ي کشورهاي کمونيستي مارکس را اسير کرده و او را " مارکسيست "
کرده بودند و از انديشه هاي مارکس اسير مکتب و مذهب من درآوردي براي خود ساخته
بودند.جبهه ي
کشورهاي امپرياليزم هم ايدئولوژي و مذهب و ايدۀ آنها هم بوسيله ي آمريکا رهبري ميشد
و وظيفه شان فقط و فقط حفظ منافع کشورهاي صنعتي خود بود و براي دفاع از منافع خود
حاضر بودند آدمخوراترين رژيمها را حامي باشند. ما در جبهه ي کمونيزم قرار داشتيم ما
با اين جبهه بوسيله ي کتابها آشنا شديم. ما جوان بوديم سن متوسط مبارزان ترکمن صحرا
تقريباً 20 سال بود. ما واقعاً با قلبي پاک و ملت پرستي به ميدان مبارزه آمده بوديم
و در اين راه ياران زيادي را از دست داديم. ما تا زماني که فدائي بوديم نسبت به
شوروي و کشورهاي سوسياليست واقعاً موجود انتقاد داشتيم ولي چون از خود به عنوان يک
سازمان و چه به عنوان فرد ايدۀ پخته و دمکراتيکي نداشتيم در نتيجه سالهاي فدائي را
خواستهاي مردم رهبري ميکرد مخصوصاً در ترکمن صحرا ما با مردم از نزديک تماس داشتيم. ستاد،
کانون، شوراهاي روستائي، اتحاديه هاي سراسري و منطقه اي همه اين ارگانها بوسيله ي
ما رهبري ميشد که خود را چپ و فدائي مي دانستيم ولي برنامه ي مدون و کار کرده
نداشتيم. بلکه تقريباً همه ي ايده را از خود مردم مي گرفتيم. ما در روستاها زندگي
مي کرديم و براي مردم ما فدائيان حرفه اي و تمام وقت بوديم.تا آنجائي
که من از اوّل جنبش ترکمن صحرا با اين جنبش بزرگ شدم هيچ وقت ما در کار با
روستائيان متوجه اين نبوديم که خط سياسي سازمان چيست و يا هيچ وقت در اجلاس اتحاديه
ها تصميماتي که گرفته ميشد با برنامه ي سازمان (اگر وجود داشت) مقايسه نمي شد ما
اين وضعيت را ادامه داديم. درواقع امر از نظر من سازمان يک روياء و يا يک روح بود
همه جا وجود داشت و هيچ جا وجود نداشت. ما روزها و هفته ها و ماه ها را سپري کرديم
ما کاملاً در کار عملي غرق شده بوديم نه کتابي مي خوانديم و نه روزنامه ي کار ارگان
سازمان را. ولي يک سازمان سياسي نمي توانست در شرايط دمکراتيک مثل چريکهاي مخفي
زندگي کند مجبور بود موضعگيري هاي سياسي داشته باشد و موضع خود را در مورد رژيم و
دنياي واقعاً موجود ارائه دهند. تا زمانيکه
سازمان در مقابل مسائل موضعگيري کلي و چريکي داشت همه فدائي بودند و تنها نقطه ي
مشترک اعضاء و هواداران سازمان در فدائي بودن آنها بود.وقتي
موضعگيري هاي سياسي فشرده تر و مشخص تر مي شد نا آرامي ها در رهبري و بدنه ي سازمان
صورت مي گرفت. وقتي اين بحثها و موضعگيريها به ميزاني گسترش پيدا کرد و به موضعگيري
در مقابل سوسياليزم واقعاً موجود در راه رشد غير سرمايه داري، ديکتاتوري پرولتاريا
و رژيم اسلامي بر آمده از انقلاب کشيده ميشد ديگر سازمان يک پارچگي خود را از دست
مي داد.در هر موضع
گيري جديدي گروه جديدي از سازمان اقليت و اکثريت بود که ما با جناح اکثريت سازمان
که برادر جوان و پر انرژي حزب توده و سرباز فدارکار جبهه ي کمونيزم به رهبري شوروي
شديم. هر چه سازمان به حزب توده نزديکتر ميشد به همان ميزان هم از مردم و روستا
فاصله مي گرفتيم، اين روند بيش از دو سال طول کشيد که بعد از "جنگ دوّم گنبد" ما
خود را از روستاها يواش يواش بيرون کشيديم و در هسته هاي سازماني جاي گرفتيم. تا
زمانيکه فدائي بي برنامه بوديم ما در کنار مردم و براي مردم بوديم ولي با دست يابي
به برنامه و درگير شدن با مسائل ايدئولوژيک سازمان اعضاء و هواداران داوطلب خود را
به حوزه هاي سازماني کشاند و در ادامه ي خود ما کاملاً از مردم جدا شديم ديگر يک
فدائي در روستاي " آقدگيش، امچلي و گوگجه" هيچ فرقي با يک فدائي در تهران نداشت. بگذريم در
هر صورت در اين ميان از بچه هاي ترکمن که در انقلاب 57 شرکت فعال داشتند گروهي در
جنگها کشته شدند و گروهي نيز اعدام يا ترور شدند و گروهي نيز زير وحشيانه ترين
شکنجه ها جان دادند و گروهي نيز اسير گشته در زندانها سالهاي طولاني را سپري کردند.
آن دسته از
نيروهائي که فعال مانده بودند بدليل مسائل امنيتي منطقه را ترک و در سراسر ايران
پراکنده شدند. ديگر رژيم وحشي شده بود دستگيري و اعدام راحت ترين کاري بود که
"خلخالي" در سراسر ايران و "حاجي عزيز" در ترکمن صحرا مي توانست انجام دهد.
در پروسه
ايران نيز براي مبارزان منطقه کوچک شد و بخشي از بچه ها اواخر 61-60 کشور را به سوي
شوروي ترک کردند، بزرگترين بخش مهاجرت سالهاي 62-61 صورت گرفت و اين مهاجرت ها تا
سالهاي 1367 ادامه داشت. به حدس مي توانم بگويم در اين مدت تقريباً از آنچه که اسير
يا کشته نشده بوديم بيش از ده درصد از تشکيلات ترکمن صحرا منطقه را به مقصد خارج
کشور ترک کردند، و در ترکمنستان شوروي جاي گرفتند. گروهي مشغول درس شدند و گروهي
مشغول کار بودند، اين وضعيت تا سالهاي آخر حکومت شوروي ادامه داشت و تقريباً 90
درصد ترکمنهاي ايران در شوروي چند ماه قبل از سقوط شوروي سوسياليزم واقعاً موجود را
ترک کردند و در کشورهاي "آلمان و سوئد" اقامت گزيدند.بخش اوّل
مهاجرين ترکمن در آلمان با تلاش فراوان کانون مستقل تشکيل دادند و بخش عمدۀ اعضاء و
هواداران کانون جديد را دوستان توده اي ترکمن صحرا تشکيل ميدادند بدين ترتيب آنها
کنفرانسهاي مختلف برگزار کردند و ارگاني به نام "ترکمنستان" براي خود تدارک ديدند.
و گروهي ديگر نيز که فدائيان اکثريتي بودند تلاش کردند کانون را از سازمان جدا کنند
البته نه جدائي کامل بلکه کانون خود مختار و ارگان سراسري خود را همان "ايل گويجي"
بود، به کمک سازمان انتشار ميدادند و گروهي نيز در "سوئد" از سازمان جدا شده و
نشريه ي "تازه يول" را براي به بحث کشاندن ترکمنها نشر دادند. ولي همه اين تلاشها
سالي بيشتر دوام نياورد و همه به نوعي کنار رفتند. همه ي آنها کم و بيش عدم موفقيت
خود را به اختلافات دروني و شخصيتي قلمداد مي کردند. غافل از اينکه دوران جديدي با
فروپاشي شوروي آغاز شده بود و درک اين دوران زياد هم براي ما آسان نبود. ما ديگر
جنگ سرد را پشت سر گذاشته ايم ما بايستي در ايدۀ خود چه در طرز نگرش به مسائل و چه
در نگرش به سياست و چه در نگرش به ايدئولوژي و زندگي و ... و دنياي واقعاً موجود
تجديد نظر مي کرديم. اين تحول نيز مثل عوض کردن پيراهن نبود، بعد از سالها استفاده
کردن از پيراهني را دور بيندازي و پيراهن تازه اي را از بازار بخري و بر تن کني.
اين دوران دردآور ما را به سکوت طولاني کشاند. متأسفانه
براي ما راحتترين کار اين بود بدون اينکه در جهت بازسازي خود باشيم و دنياي جديد را
درک کنيم سازمان يا حزب توده را محکوم کنيم بدون اينکه خم به ابرو بياوريم که گويا
ما خود داوطلبانه با آن جريانها نبوديم، بعضي ها نقش خود را در اين جريانها طوري
قلمداد مي کنند که گويا آنها فقط پيچ و مهره بودند و هيچ نقشي در انتخاب سازمان يا
حزب خود نداشته اند.اگر از اين
دوستان سئوال شود پس چرا ادامه داده ايد و يا چرا با گروههاي ديگر نرفته ايد جوابي
ندارند و بخاطر اينکه نقش خود را پائين تر نشان دهند سازمان فدائي را بقدري سازمان
يافته با برنامه و اساسنامه و منسجم نشان مي دهند که آدم فکر مي کند اصلاً سازمان
چريک نبوده و در کنج خانه هاي تاريک تيمي بزرگ نشده اند. و رهبري سازمان گويا قبل
از پيروزي انقلاب همديگر را مي شناختند و ما هيچ علاقه اي هم از خود نشان نمي داديم
که اين هيولاي جنگ سرد را بشناسيم . اين برخوردها نيروهاي ترکمن را شديداً خسته و
فرسوده کرد و انتقاد از خود را به فراموشخانه سپرد. و اين تفکر را در ما تقويت کرد
که اين تقصير سازمانها بود که وضعمان اينگونه است وگرنه ما مبارزان آگاهي بوديم با
اين انديشه سعي مي کردند بعد از هر کنفرانس همه چيز به شکل سابق بود . ما مشکل اصلي
را فراموش مي کرديم، مشکل اصلي تک تک ما عدم تصويه با گذشته خود و راهيابي به دنياي
جديد بود، در اين صورت بود که ما يعني کساني که داوطلب تأثير گذاري در ترکمن صحرا
هستند مي توانند هم گام به گام خود را بسازيم و هم در منطقه موأثر باشيم وگرنه ما
سرنخ را گم مي کنيم در اين صورت پيدا کردن سوراخ سوزن سودي نخواهد داشت. ما همه
بدون استثناء سازمان يا حزب خود را رها کرده ايم ولي اين دليل نبود که ما خود را از
اخلاق و ايدئولوژي احزاب و سازمانها تميز کرده باشيم. ما مشکلات جدّي داشتيم و هنوز
هم از آن مشکلات رنج مي بريم، مسئله استقلال فکري و آزادي فردي حقوق هر انسان زنده
است. ما در چهارچوب اساسنامه ي سازماني و حزبي خود در زمان جنگ سرد از دست داده
ايم. دست يابي به استقلال فکري براي تک تک ما جنگ بسيار بزرگي بود و هست و هنوز هم
در همه جا ما را دنبال مي کند و آزار مي دهد. وقتي انسان
به استقلال فکري دست نيابد و به آزادي فرد احترام نگذارد اعتماد به نفسش ضعيف ميشود
و روحيه ي برخورد با مشکلات را از دست ميدهد. و شديداً از انتقاد شدن واهمه پيدا مي
کند و براي اينکه انتقاد نشود خود را درگير مسائل و بحثهاي سئوال برانگيز سياسي ـ
نظري نمي کند.استقلال
فکري در پروسه ي طولاني و گام به گام ترميم خواهد يافت و سرعت ترميم و کيفيت يابي
ما به ميزان فعال بودن و شهامت خودمان بستگي دارد. از انتقاد نترسيم بلکه از انتقاد
استقبال کنيم، ما شديداً به انتقاد سازنده احتياج داريم. ولي سازمان
يافتگي ترکمن ها در اروپا چگونه است؟ترکمنها
امروز در اروپا نشريات "گنگش، نشريه ايل گون، فصلنامه سوز و همچنین وبسايت
ترکمنصحرا و پال تالکهای ترکمن صحرادا
و تورکمن ادبیات و صونغاتی را صاحب مي باشند ولي
هيچيک از اينها به شکل يک تشکيلات نمي باشند بلکه ارگانهاي آزادي مي باشند که دَرش
براي همه باز است.، دوستاني که لازم مي بينند در مورد اين ارگانها به مطلب بيشتري
احتياج دارند در اينترنت مي توانند آنها را پيدا کنند و خود مستقيماً با آنها آشنا
شوند. ولي ترکمنها کدام تشکيلات را دارا مي باشند.1- انجمنهاي
فرهنگي ترکمنها انجمنهاي
فرهنگي ترکمنها پر سابقه ترين تشکلهاي ترکمنها در اروپا مي باشد. اين تشکل فرهنگي
مي باشد و در برگيرندۀ بيش از هشتاد درصد ترکمنها در اروپا مي باشد. اين انجمنها
کاملاً غير سياسي و مستقل مي باشند به همين دليل هم بخش بزرگي از ترکمنها در آن
عضوء مي باشند، وظيفه ي اصلي اين انجمنها برگزاري يادبودها، جشن ها و مراسم هاي
مختلف مثل جشن سال نو، عيد قربان، مراسم مختومقلي و غيره.2- سازمان
دفاع از حقوق ملّي ترکمناين سازمان
سالها پيش تشکيل شد. در اولين کنفرانس اين گروه تعداد زيادي از ترکمنها شرکت کردند
ولي در پروسه ي چند ساله تقريباً نيروي اصلي خود را از دست داده است. وبه همين
ترتيب هر روز کارائي خود را از دست ميدهد.اين سازمان
بوسيله ي "جوما بورش" رهبري ميشود. اين سازمان به عنوان يک جريان سياسي آغاز بکار
کرد، ولي بندرت در رابطه با مسائل منطقه از خود واکنش نشان داده است. بيشترين وقت
اين جريان در نشست با جريانهاي ملّي ديگر مناطق مي گذرد که اين اواخر اين بخش از
تلاش خود را نيز کمرنگ کرده اشت.اين سازمان
مثل سازمانها و احزاب زمان جنگ سرد سازمان يافته و سازماني بسته و براي کسانيکه در
خارج از سازمان هستند روشن نيست که اين سازمان چه سياستي را دنبال مي کند. شعار
اصلي آنها "فدراليزم" مي باشد ولي هنوز درک خود را از فدراليزم ارائه ندادند. هيچکس
نمي داند سياست اقتصادي، اجتماعي اين سازمان چيست. کوتاه سخن من نمي دانم اين
سازمان راه رشد سرمايه داري را دنبال مي کند و يا راه رشد غير سرمايه داري؟ در
هرصورت اين سازمان نتوانست بخش بزرگي از ترکمنها را در خود جاي دهد.3- قالقينشاين سازمان
سالها پيش بوسيله ي "آقاي بگ مراد گري" پايه گذاري شد. شعار اصلي آنها "خلق ـ وطن ـ
ترکمن باشي" مي باشد. هر چند اعضاي آن را ترکمنهاي ايران تشکيل مي دهند ولي هدف
اصلي آنها دفاع از "آقاي نيازوف" مي باشد. آنها شديداً به ديکتاتوري فارسها در
ايران اعتراض دارند و به همان ميزان هم از ديکتاتوري نيازوف دفاع مي کنند. و هر کس
و هر گروهي که مخالف نيازوف باشد آنها را مخالفين ترکمنستان قلمداد مي کنند.
آخرين تلاش
آقاي گري ايجاد سازمان دفاع از حقوق بشر ترکمن بوده که قبل از اينکه وجود خارجي
پيدا کند متوجه ميشود که اينچنين ارگاني با قوانين ترکمن باشي همخواني ندارد، در
نتيجه منحل مي شود و مثل هميشه همه ي کاسه و کوسه را بر سر ترکمنهاي اروپا شکستند.
در صورتي که تبعيديان ترکمن در اروپا از ايجاد اينچنين سازماني خبر نداشتند. در هر
صورت اين سازمان نيز نتوانست ترکمنهاي اروپا را جذب کند.اين مجموعه
ي احزاب و سازمانهاي ترکمنها در اروپا مي باشد. البته يادآوري شود تعداد ترکمنها در
خارج از کشور بسيار کم مي باشد و مرزهاي سابق توده اي ترکمن و فدائي ترکمن بهم
ريخته است. اگر مجموعه ي ايرانيان در خارج از کشور پنج ميليون نفر باشد فقط چند صد
نفر از آنها ترکمنها مي باشند. و از اين چند صد نفر هم فقط چند درصد مربوط به نسل
اوّل مي باشد و ميزان بسيار کمي از اين نيروها در مسائل سياسي درگير هستند. کم بودن
نيرو خود مشکل جدّي در کارائي ترکمن ها در اروپا مي باشد.تشکيل حزب
در اروپا کار مشکلي نيست. بنا به تجربه ي بالا که شرح دادم ميشود کنفرانسي راه
انداخت و برنامه اي نوشت و تعدادي را به عنوان مسئولين حزب معرفي کرد. ولي اين حزب
نمي تواند حزب موأثر باشد. تعداد اندک بچّه هاي ترکمن و به بحث نگذاشتن انديشه هاي
سياسي خود در نشريات و عدم تمايل آنها به مسائل سياسي مسئوليت دار مشکل اصلي کارائي
اين حزب خواهد بود. تا زمانيکه سياسيون داوطلب ترکمن در اروپا خود را به مسائل
سياسي ايران و ترکمن صحرا درگير نکنند و خود را به مشکلات ترکمن صحرا نزديکتر نکنند
تشکيل حزب کارا و يا حزبي که مسائل ترکمنصحرا را تحليل عيني ارائه دهد و طرحهاي
مختلف برنامه اي ارائه نمايد بسيار مشکل خواهد بود.ولي اگر
حزبي در ترکمن صحرا تشکيل شود نيروي بسياري را از خارج مرزهاي ايران جذب خواهد کرد
و از نيروي مادي و معنوي آنها استفاده نمايد. واقعيت اينست که ما بايد تحول اجتماعي
ـ اقتصادي منطقه را قبول کنيم، امروز در ترکمن صحرا پتانسيل بسيار زيادي براي ايجاد
حزب وجود دارد و در پروسه رژيم ايران نيز مجبور است اين تحول اجتماعي را بپذيرد و
راه را براي ايجاد احزاب مختلف باز کند.اين ايدۀ
بسيار خوبي است که نيروهاي خارج از کشور حزب موأثري در خارج از کشور تشکيل دهند ولي
ما تا بحال در اين کار موفق نبوديم. دلايلش را در مجموعه ي مقاله ميشود فهميد. من
در زير چند تا از مشکلات را بنام مي گويم:1- عدم
تصويه حساب فردي با دوران جنگ سرد و عدم دست يابي به استقلال فکري و ضعف اعتماد به
نفس.2- تعداد
اندک داوطلب به فعاليت سياسي.3- ترس از
انتقادهاي سازنده و يا مخرب.4- ترس از
مسئوليت پذيري در حزب و به خطر انداختن جان عزيزان هوادار در ايران. زيرا حزبي
که در خارج از کشور تشکيل شود در ايران ممنوع خواهد بود و هواداران حزب در ايران
مورد آزار و اذيّت سازمان امنيت قرار خواهد گرفت و ممکن است بسياري از کساني که نان
آور خانواده هستند دستگير شوند و مسئولين حزب در خارج نتوانند به بازماندۀ آنها
کمکي بکنند. همه ي اين مشکلها مسئوليت بسيار بزرگي را از مسئولين حزب غير قانوني
طلب مي کند.و بالاخره
دهها دليل ديگر تا بحال مانع ايجاد اين حزب شده است. من فکر مي کنم بدون حرکت سياسي
و تحول سياسي در ترکمن صحرا و ايران تشکيل حزب جدّي و مسئوليت پذير در خارج بسيار
مشکل خواهد بود. امروز بهترين کار اين است در عين حال که در گوشه ي فکرمان به فکر
ايجاد حزب موأثرتر باشيم ولي نيروي اصلي خود را به دنبال کردن تحولات سياسي ـ
اجتماعي ـ اقتصادي منطقه از طريق تمامي امکانات ارتباطي بکنيم تا بتوانيم خود را هر
چه بيشتر به مسائل ايران و ترکمن صحرا نزديکتر کنيم تا بتوانيم در بحثهاي آنها شرکت
کنيم و از آنها ياد بگيريم و در آنها تأثير گذاريم. در کنار همه
ي اينها تلاش در جهت تقويت بخشيدن به انجمنهاي فرهنگي خود باشند تا بتوانند روابط
خود را با مجموعه ي ترکمنها حفظ کنند.کلام آخر:نيروهاي
ترکمن در خارج از کشور امکانات بسيار خوبي براي به بحث گذاشتن نظرات سياسي خود
دارند، "سايت ترکمنصحرا" نظرات آنها را بدون هيچ کم و کاستي درج مي دهد. ولي
متأسفانه ترکمن هاي خارج هنوز اعتماد به نفس لازم را براي بحث گذاشتن نظرات سياسي
خود پيدا نکردند. ترکمن هاي خارج از کشور مطمئن باشند بدون به بحث گذاشتن نظرات
سياسي خود هيچوقت نزديکي سياسي ايجاد نخواهد شد.بحث روي
مسائل فرهنگي و زبان يا تاريخ را امروز ترکمنهاي ايران به شکل خيلي بهتر از خارج از
مرزها انجام ميدهند، ولي آنها
در شرایطی بسر می برند که نمی توانند به بحث هاي سياسي گسترده
بپردازند. من فکر مي کنم
اين بخش از مشکل وظيفه ي ما داوطلبان سياسي ترکمن در خارج از کشور مي باشد، که پيش
ببريم و از هر امکاني براي افشاي رژيم استفاده کنيم. امروز وبسایت ها ، وبلاگها و
نشريه هاي ترکمنها در خارج از کشور را نگاهي بکنيم تعداد بسيار بسيار کمي مقالات
افشاگرانه و يا مقالات سياسي در جهت افشاي رژيم مي نويسند.
چند روز پيش اگر آخرين شمارۀ مجله ي "صحرا" ورق زده باشيد حتماً متوجه ي مقاله ي
"آقاي محمد نظري" شده ايد. آقاي نظري مسائلي را طرح کرده که برادران ترکمن در داخل
ایران نمي
توانند بهآن جواب دهند، اينجاست که وظيفه ي نيروهاي خارجي ترکمن خودش را به
عريان نشان ميدهد چه آن بخش که تاريخدان است و چه آن بخش که در رابطه با فرهنگ
ترکمن دانش سياسي دارند و چه آنهائي که سياسي کاران با تجربه هستند. با به بحث
کشاندن مسائلي که آقاي نظري طرح کرده ما نشان خواهيم داد که بالهاي آزاد ترکمنصحرا
در اروپا هستم.اگر ما به
عنوان سياسي کاران داوطلب مسئوليت سياسي را به شکل واقعي به گردن نگيريم انتظار
معجزه اي نباشيم، زيرا تحول خود بخود صورت نمي گيرد مگر اينکه جستجوگران تحول تلاش
خود را بکار گيرند.امروز وظيفه
ي تک تک ترکمنهاي سياسي و داوطلب است که اخبار ايران و مخصوصاً اخبار و تحولات
ترکمن صحرا را از نزديک دنبال کنند. کسب اطلاعات و دنبال کردن تحولات امروز مشکل
جدي وجود ندارد، از هر امکاني ميشود استفاده کرد مخصوصاً وبسایت ها و مقالاتي که در
هفته نامه ها و نشریات ترکمن صحرا نوشته ميشود به دقت دنبال کنيم زيرا در لابلاي
نوشته هاي آنها سطرهاي نانوشته را ميشود خواند، ما هستم که نانوشته هاي آنها را
بازنويسي کنيم. تنها خود ما هستم که مي توانيم دست همديگر را بگيريم.من دستم به
به سوي همه ي شما دراز مي کنم و يادآوري مي کنم امروز ترکمنها و ترکمنصحرا در قايقي
نشسته اند، ناخدا و رهبران قايق علاقه اي به مسافران خود ندارند اگر اين قايق زخمي
غرق شود همه ي ما غرق خواهيم شد. سرنوشت همه ي ما مثل حلقه هاي زنجير به هم وصل
است، اگر علاقه اي به سرنوشت خود داريم و مي خواهيم در تعيين سرنوشت خود موأثر
باشيم و به بهروزي ملتمان علاقمنديم بايد حلقه هاي زنجير را محکم تر کنيم تا اين
قايق را قبل از غرق شدن به صحراي سبز و خوشبختي برسانيم.من
به اميد آن روز زنده ام
norberdi@hotmail.com
استفاده از
مطالب اين سایت با ذکر منبع بلامانع مي باشد